تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
![]() ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 20 فروردين 1391
|
روزهای پایانی سال 83 یادتان هست؟ خیلی از خانواده ها چگونه در تلاش بودند تا زودتر و قبل از تحویل سال ظاهر خانه و وسایل زندگیشان را تغییر دهند و نو کنند. هرکس به فراخوردرآمدش چیزی می خرید. لباس نو، کفش نو، مبلمان و پرده نو، فرش نو و...حتی خانه و ماشین جدید. در حالیکه همین نزدیکی های ما خانواده هایی هستند که یادشان نمی آید آخرین بار کی برای خودشان یا بچه هایشان حتی کفش خریده اند چه رسد به مبلمان و پرده وغیره. نه اشتباه نکنید . صحبت از تقسیم شادیها نیست . صحبت از خانوادههای نیازمند نیست . صحبت از کسانی است که در نهایت تنگدستی در اوج بینیازی از ما و شما هستند . صحبت از کسانی است که ما در بالاترین درجه بینیازی ، نیازمندشان هستیم . صحبت از نیاز آنها نیست . صحبت از یادآوری نیاز ما به آنهاست برای زنده نگه داشتن مردی و مردانگی ، انسان و انسانیت و برای حفظ غرور و سربلندی و اقتدارمان . آیا فکر کرده ایم این آرامش و راحتی و شور بهاری را مدیون به خزان نشستن جوانی چه کسانی هستیم؟ کسانی که در اوج جوانی و شادابی برای آسایش و امنیت این کشور و به امید تحقق مدینهای فاضله به مرزهای ایران و به مناطقی پر از ترکش و خمپاره وآتش و گلوله رفتند و نگذاشتند شادی ما و فرزندانمان تبدیل به غم و اندوه شود. کافی است کمی نگاهمان را عوض کنیم و کمی بیاندیشیم، آنوقت در گوشه گوشه این شهر و این کشور مردانی را می بینیم جامانده از کاروان عشاق که زخمهای بسیاری چه روحی و چه جسمی به یادگار از آن دوران به همراه دارند. این یادگارهایی که باعث غرور و افتخار است بعضی اوقات سوهان جسم و روح آنان و همسر و فرزندانشان می شود که هر روز و همیشه آن را می بینند وحس می کنند. درد دوری از دوستان و یاران از طرفی و فراموشی ارزشها ، برخوردهای توهین آمیز هر روز آنان را منزوی تر و افسرده تر می کند. کسانی که با عزت نفس ، کمتر به دنبال حق و حقوق خود می روند و به امید فردایی بهتر خانواده شان را به صبر و ایمان دعوت می کنند. «خانواده» ! این لفظ همانطور که بارها از زبان مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران شنیدهایم مفهومی وسیعتر نیز دارد ؛ «خانواده بزرگ جانبازان و ایثارگران» . خانوادهای که این روزها وضعیت برخی از اعضای آن را در گزارشهای خبرگزاری مهر میبینید . ای کاش کسی هم به فکر خانهتکانی این خانواده بود . متن زیر قسمت اول گفتگوی خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر با همسر جانباز سید هاشم حسینی است که با همسر و دو دخترش درگاراژ آب رسانی اسلامشهر زندگی می کنند.وقتی در مقابل گاراژ قرار گرفتیم باورمان نمی شد که یک جانباز آن هم جانباز از کار افتاده و اعصاب و روان با همسر و دو دخترش در چنین جایی زندگی می کند. «آرزو دلاوری»یکی از شیرزنان ایرانی است که به خاطر اینکه مادر دو سادات است به او سیده خانم می گویند. وقتی که از سختیها و مشکلات درمانی همسرش در این سالها و طرز برخورد مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران اسلامشهر سخن می گوید اشک در چشمانش جمع میشود و بغض گلویش را میفشرد. بریده بریده حرفهایش را ادامه می دهد. سیده خانم درمورد وضعیت مجروحیت آقاسید وشرایط زندگی تان بگویید. من هفده ساله بودم که همسر آقا سید شدم. هجده سال است که همسرم جانباز است.آقاسید حدود 17ساله بوده که به خدمت سربازی می رود. دوبار مجروح شده یکبار بر اثر موج انفجار خمپاره و یکبار دراسفند65 در پنجوین دچار مجروحیت از ناحیه پای راست شده است. قبلا 50درصد جانبازی داشته اما الان30در صد کرده اند که 15% برای اعصاب و روان است. پای راستش بارها عمل شده است. تو پای راستش «واگنر»بود که برداشتند و یک مدت هم «پلاتین»بود که حدود یکماه و نیم هست که دوباره عمل کرده است. اما هنوز با کمک عصا راه می رود و حدود 4سال است که کلاً در بستر است و دیگر نمی تواند کار کند. قبلا مستأجر بودیم اما به خاطر درآمد کم نتوانستیم خانه اجاره کنیم و حالا هم به عنوان سرایدار در گاراژ آب رسانی اسلامشهر زندگی می کنیم ودو دختر13و8 ساله داریم . آقاسید قبل از اینکه در بستر بیافتند چه شغلی داشتند؟ مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران اطلاع دارند درچه وضعیتی هستید؟ مسئول بنیاد شهید و امور ایثارگران اسلامشهر اطلاع دارد خیلی وقت پیش به منزلمان آمد و هیچ کاری برای ما نکرد و تنها یک پتو آورد و یک صحبت کوتاهی کرد و تمام . الان 4سال هست که همسرم در بستر افتاده تمام کارهایش را خودم می کنم یکی از بنیاد نیامد یک سری به ما بزند.من فقط این را می خواهم بگویم که ما از اینها چیزی نمی خواهیم نه پول ملاک است نه فرش و ظواهر زندگی فقط خداست که بنده شناس است. هیچی نمی خواهم فقط بیایند به جانباز سر بزنند بگویند تو که اینجا هستی چه کار می کنی؟ دردت چیه؟ بیایند به جانباز روحیه بدهند،اینها همه افسرده هستند.
وقتی به بنیاد مراجعه می کنم به خاطر اینکه دنبال یک سرپناه برای خودم وهمسرم وبچه هایمان هستم به من شورشی می گویند آیا درست است؟ مسئولین بنیاد ایثارگران اسلامشهر می گویند چون شما به عنوان سرایدار حقوق می گیرید دیگر به شما خانه و حقوق تعلق نمی گیرد گفتم شما به ما یک خانه کوچک بدهید من یک روزه از گاراژ بلند می شوم.جایی را نداریم که برویم.
![]() همسرم نه از لحاظ جسمی و نه از لحاظ روحی توانایی ندارد.گاهی مجبورم بدون اینکه آقا سید متوجه شود خانه دیگران کار کنم تا بتوانم مخارج زندگی را بدهم. آیا وظیفه شرکت آب است به ما خانه دهد یا بنیاد؟ تمام دیوارهایش بر اثر ترکیدگی لوله آب ترک برداشته. ببینید تا نیمه های دیوار ترک خورده است. لوله آب ترکیده و آنقدر با دخترانم خاک وآب از اینجا بیرون ریختیم که خسته شدیم. من نمی دانم که آدرس ما را از کجا پیدا کرده اید الان حدود هفت سال هست که ما اینجا زندگی می کنیم و زیاد کسی اطلاع ندارد چون نخواستیم بگوییم. خیلی ها وضعیتشان بدتر از ما است. آیا من با یک مرد بیمار که نمی تواند بایستد خوشم می آید که همیشه با چادر و مقنعه در خانه باشم و مأمور برای کنترل شیرهای آب بیاید ؟ به شرکت آب گفته ام وقتی شوهرم نیست در را به روی مأمورین تان باز نمی کنم .وقتی همراه همسرم می روم بیمارستان ساسان دلم همه اش خانه است که نکند دخترم در را روی غریبه باز کند.اگر بیرون کار داشته باشم زیاد بچه ها را تنها نمی گذارم چون ممکن است حال آقاسید بد شود و دچار حملات عصبی شود و بلایی به سر دخترانم بیاید. تمام اطراف اینجا مغازه و گاراژ و پر از مرد هست . اگر شبی همسرم حالش بد بشود و بخواهم ببرمش بیمارستان و در جاده ماشین بگیرم چهکار باید بکنم ؟ اینجا برای سازمان آب است وگازکشی نشده است. گاهی بچه های سازمان آب ودوستان همسرم در شرکت آب کپسول گاز را می برند برایمان پر می کنند.واقعا این برای یک زن راحت است؟دیگر برای جانباز روحیه ای می ماند؟خب همسرم وقتی مرا دراین شرایط می بیند رنج می کشد.
منبع: گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر ![]() نظرات شما عزیزان: برچسبها: همسر جانباز اعصاب و روان از زندگی خانواده اش در گاراژ می گوید, ادامه راه خون شهدای, منتظر, کازرون, لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|